آسمان آبى ام را یک نفر دزدید و رفت
هر چه عاشق تر شدم این نکته را فهمید و رفت  ...

از عبور یک نفر در کوچه ام باران گرفت
آمد و ابر نگاهش بر دلم بارید و رفت 

رودى از شعر و غزل در غربتم جارى شده
لحظه اى بر آسمان شعر من تأیید و رفت 

کودک دل نم نمک با بودنش پا مى گرفت
آخر از چشم سیاهش فطره اى لرزید و رفت

محو دریاى خیالش آرزو کردم بمان
آرزویم را شبى در بقچه اى پیچید و رفت.......