دیروز بود که من اومدم و اینترنتو روشنش کردم اما این مودم گور به گوری امیدمو ناامید کرده بود بیشعور یکی از نورسوهای امید چشای سبز خوشگلش.و بسته بود لامصب هرچیم من اسم خدا و پیغمبر و جون اینو اونو فلان و بهمان میاوردم  راه نمیومد باهام . خواب تشریف داشت دیگه چشای سبزشو ازم دریغ میکرد نامرد منم که دیوانه شده بودم دیگع یعنی در حدی که میگفتم:خدایای تروخدا درستش کن(شک نکنید دیوانه ام) چندتا مشت و فحش (بد آموزی داره مطلبو بازش نکنم) نثار مودم جان کردم تا بالاخره از خواب ناز بیدار شد و اون چشای وزغیشو باز کرد نفله تازه اون موقع بود که فهمیدم ضربان قلب و فشار خون و اعصاب کل سیستم بدنمو وصل کردم به این چش سبز خوشگل و شیطون و بلا در این دنیایی که بدون این چش سبز و دوستای چش سبز دیگش خیلی تنهام خعلیییییی

  پ.ن:
+عاشق شدم رفت
+این چشمک زدنای کوفتیش نمیزاره درس بخونم 
+به قول یه دوستی به ارواح جدم امتحانامو ردم