۱۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

عیدتون مبارککککککک:)

امیدوارم تو سال جدید موتور آرزو هات پنچر نشه !

عید ۹۵ مبارک



  • ۲
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • Tamana
    • جمعه ۲۸ اسفند ۹۴

    اخرین پسته 94

    سلام دوستاننننننننننننننن

    بخاطر درس و خونه تکونیو این حرفانبودم یه مدت

    کلا این ماه های اخر سال حالم خوب نبود ببخشید

    امیدوارم سال جدید واسه همه خیر باشه 

    همه به ارزوهاتون برسید

    مشکلات همه حل شه

    کلا همه بدیا و کینه و قهرا تو سال 95 نابود شن

    دوسون دارم

    برام دعا کنید منم حالم دگرون شه تروخدا

    سال نو تون پیشاپیش مبارک:)

    +عیدی منو بزارید زیر همین پست یادتون نره ها

    +این عکسه منه از بس امانم ازم کار کشیده :0

  • ۳
  • نظرات [ ۱ ]
    • Tamana
    • جمعه ۲۸ اسفند ۹۴

    نظرتون چیه؟

    به نظرتون کی حذفش کنم دودلم بعد عیدیا قبلش؟

  • ۴
  • نظرات [ ۱۷ ]
    • Tamana
    • سه شنبه ۱۸ اسفند ۹۴

    دوسدارم حذف کنم اینجارو....

    ........

    +تاریخ انقضای اینجا رسید .

  • ۴
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • Tamana
    • دوشنبه ۱۷ اسفند ۹۴

    شازده کوچولو...

    می دونی چیه رفیق ؟
    حکایت زندگی ما شده مث “دکمه پیرَن”
    اولی رو که اشتباه بستی تا آخرش اشتباه میری …
    بدبختی اینه که زمانی به اشتباهت پی می بری که رسیدی به آخرش …

  • ۱
  • نظرات [ ۵ ]
    • Tamana
    • دوشنبه ۱۷ اسفند ۹۴

    کی بود میخاست رگ گردنشو بزنه؟


    میبینی  بازم قطعی نیست اقاهه پس اگه این راهم امتحان کنی من یکی پیدات میکنم و بخیه میزنیم تموم شد رفت :)!!!

    ا
  • ۴
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • Tamana
    • جمعه ۱۴ اسفند ۹۴

    حرف زدنم بلد نیستم دیگع...

    قبلا یه سلام احوال پرسیو اداب معاشرتی بلد بودیم الان اونم بلد نیستیم  یه مشت حرف نتی و مخفف و مجازی شده ورد زبونمون . امروز یکی از اشناها رو با دختر خالم تو خیابون دیدیم من گفتم سلام خوبید خوشید سلامتید حال و احوال و این حرفا خلاصه تند تندا زده بودنم رو دور تند انگار دارم تو نت با یکی کل کل میکنم سر ساست بدبخت فامیلمون خشک شده بود نمیزاشتم بحرفه حالا دختر خالم اومد درستش کنه قشنگ قهوه ایمون کرد بدتر ... کلا یه چندتا جمله حفظ کردم مطمنم طرف همونارو میگه تند تند داشتم همونارو میگفتم اصن  نمیدونستم سوالای طرف چیه خخخخ قبل اینکه بگه سلام برسون گفتم بزرگیتونو میرسونم بای دست دخترخالمو گرفتمو کشیدم اینور حالا بدبخت  اون فامیلمون تو هنگ نگامون میکرد خخخخخ حسابی که محو شدیم تو افق زدیم زیر خنده نخند کی بخند حالا خخخخخخ

    سوتی بودااااااااا

    ابروم رفت

    +اینم مزایای مجازی

    +کلا حرف زدن عادیم یادم رفته نصفش:)

  • ۳
  • نظرات [ ۴ ]
    • Tamana
    • جمعه ۱۴ اسفند ۹۴

    امروز بد بود....

    اوووووووووووووووووووووووف
    امروز که سه تا امتحان داشتیم همشو ری.....م با عرض پوزش
    حالا فک کن من اونارو انقدددددد بد دادم و عین خیال مبارکمم نیس
    تا که یکی از خودشیرینای کلاس که ایشالله خفه شه خودم چشاشو درارم لهش کنم شکمشو سفره کنم وسط حیاط
    رفته بود گفته بود تمناو چند نفر دیگه تقلب کردن و این حرفا خاله زنکی 

    منم که تقلب نکرده بودم(حالا یه نظر ورقه اینو اونو نگا کنی حلاله ها)

    رفتم خودمو شدید مظلوم کردم گفتم ما کجا تقلب کجا و این حرفا ولی از اخرم این معلم نفهم نفهمید که نفهمید دیگه هرچی گفتیم بگو کدوم خری گفته گفت دنبال قاتل میگردید؟ منم گفتم نه دنبال فوضول میگردیم ... ولی اخرشم نگفت و ما با ابروهای درهم و اعصاب داغووننننن یعنی میگم داغون داغونااااااا با قیافه چپو چول و برگه های ضایع قهوه ایمون برگشتیم خونه ... اه اه اخه نمیدونم چی بهشون میرسه میرن امار میدن مثلا جایزه داره یا بهشون برچسب ستاره میدن

    اخه الاغ جان ما تقلب کردیم اصن ب تو چه اخه 

    فقط بزارید من شنبه برم کلاس

    یعنییییییی فقط بزارید برم ... خودتون تا تهشو بخونید 


  • ۲
  • نظرات [ ۲۰ ]
    • Tamana
    • چهارشنبه ۱۲ اسفند ۹۴

    عکاسی...

    امروز کلا همه جا خیلی شلوغ پلوغ بود از مدرسه و مسجد بگیر تا ادارات و ....
    به قول معروف انگاری همه اومده بودن که خودشون گشورشونو بسازن و الکی مثلا خودشون نمایندشونو انتخاب کنن!!
    والا من نمیدونم واقعا اینطوریه یا گاهی .... بیخیال 
    عده ای میگفتن ما نمیخایم شناسناممون مهر بخوره و افتخار میکردن که سفیده و عده ای میگفتن باید رای داد یه رای هم یه رایه و سرنوشت ساز...
    حالا کل کل کوتاهشون شده بود یه دعوایی واسه خودش!!!

    بعضیا میگفتن فقط مهر بخوره تو شناسناممون و خالی میندازیم
    بعضییام اون وسط همچین با دقت زوم کرده بودن رو لیست که انگار دارن آپلو هوا میکنن. وعضی بود واسه خودش اون وسط یکیم مثه من وایساده بود (چیکـــــــــ چیکــــــــــــ )عکس میگرفت تازه کلیم برا خودم ذوق میکردما بیا و ببین....خیلی خوب بود حس عکاسا بهم دست داده بود:) اومدم خونه دیدم بــــــــــــــه چقـــــــد من عکسای خوبی گرفتم اصن روم شد  کسی نشون بدم خخخخخخ

    از اون پیرمردی که رو ولچر نشسته و دوساعته تو صفه و پسرشم تند تند ب ساعتش نگا میکنه و یه چش غره بهش میره عکس گرفتم تا انگشای رنگی و شناسنامه های مهر خورده و بچه هایی که همچون با تعجب و هیجان زل زدن بودن ب بقیه بیا و ببین

    خیلی خوب بود.... بعد مدتها تونستم برم به علایقم برسم 

    +من عاشق عکاسیم ولی زیاد عکس نمیگیرم عکسامم خوب نمیشن دیگه

    +این اولین نوشته خودمه  امیدوارم خیلی بد نبوده باشه

  • ۵
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • Tamana
    • شنبه ۸ اسفند ۹۴

    فک میکنی خیلی بالایی؟

  • ۷
  • نظرات [ ۱۷ ]
    • Tamana
    • دوشنبه ۳ اسفند ۹۴
    نور می بارد
    من به یک نغمه ی ناخوانده به زیر تیرک
    من به یک‌باد نیاورده ی بوی گل و تو
    من به یک عطر نبوییده ی ناب
    خشنودم!
    نور می بارد
    آسمان آبیست
    زندگی جاریست.