۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

دربست ته دنیا...

حالم آن طوری بد است که دوست دارم یه دربست بگیرم و بروم ته دنیا پاهایم را آویزان کنم لبه پرتگاهش و زل بزنم به دنیایی که هیچ جوره قصد ندارد حال من را خوب کند قاشق قاشق شکلات بخورم و فکر کنم به اینکه چرا تابستونی که قرار بود عالی شع نابود شد اصن کلا به این نتیجه میرسم احتمالا که تابستون به مزاق ما آدما خوش نمیاد واسه مریخیایی فضاییایی چیزیه فکر کنم به کتاب هایی که قرار شد بخوانم و انگشتمم به آنها نخورد به فیلمهایی که قرار شد ببینمو نگاهمم به آنها نیفتاد به نقاشی هایی که قرار شد بکشمو حتی نگاه چپ هم به آن لوازم گرانقیمتی که برای نقاشی خریدم نکردم به گیتاری که قرار شد یادبگیرمو حسش نیس گویا به دوربینی که قرار بود کلی عکس خوب باهاش بگیرمو دارد از بی شارژی میمیرد بدبخت و در آخر هق هقم اوج بگیرد برای جیب پدر بیچاره ام که جیبش را خالی کردمو هیچ غلطی نکردم زار بزنم برای احمق بودن خودم برای اینهمه بی حس و حالی اینهمه بی حوصلگی و کسلی و در آخر محکم بزنم توی گوش خودم بیفتم به جان خودمو خودم را نیشگون بگیرم گاز بگیرم و محکم بزنم خودم را مثل آدم های امازونی بعد هم هرچه شکلات خورده ام را عق بزنم و لعنت کنم خودم را که اینهمه باشگاه میرومو خودم را له میکنم زیر هالتر و ... انوقت انقد میخورم که بترکم 9 اصن خاک تو سر من . بعد هم احتمالا خدا خودش خسته میشود و تصمیم میگیرد لگدی بزند به بنده مونگولش و از پرتگاه شوتش کند پایین و تمام میشود اینهمه بی حوصلگی من  .

پ.ن:

بهتون پیشنهاد میکنم الکی نرید کلی وسایل بخرید واسه کارایی که عاشقشونید شاید بعد حتی چپم نگاشون نکنید باباهامون گناه دارن بیاین اول انگیزه های خوبو تو خودمون بیشتر کنیم.


  • ۹
  • نظرات [ ۱۶ ]
    • Tamana
    • دوشنبه ۱۸ مرداد ۹۵

    حسش نیست اصن :/

    دوست جون ها سلااام 

    دلم خیلی براتون تنگ شده یعنی واقعا خیلی 

    اینروزا بی وفا شدم ولی بخدا حس نوشتن ندارم نه حتی میتونم چیزی بخونم 

    اصن خستم از همه حرف و حروف و کتاب و مطلب دنیا.

    حس مزخرفیه

    دعا کنید زود خوب شم بیام بهتون سربزنم

    شمام فرامووشم نکنید

    با یع  شروع عالی میام

    روزتون مبارک پیشاپیش خواهریام

    مواظب خودتون باشید فعلا

  • ۵
  • نظرات [ ۱۶ ]
    • Tamana
    • چهارشنبه ۱۳ مرداد ۹۵

    اعصاب ندارم اصن

    سلام یه مدت نبودم به قول خودم استراحت بعد کنکور(ول معطل بودم) اره دیگه استراحت بعد کنکور بودم بعدش اومدم دیدم یا خودااااا اینهمه وبلاگ چیه ستارش روشن شده .میدونید که منم فعال همتونو دنبال میکردم دوست جونا 

    بعضی از وبلاگا داستان مینوشتن که به شدت دنبال میکردم بعضیا عکس و دلنوشته و هرچی خلاصه الان از همه چیز جا موندم خعلی اعصابم خورده کاش میشد استپ کرد بیان رو

    بیاید راه حل بدید تروخدا من بی اعصاب شده ام بابت این موضوع

  • ۵
  • نظرات [ ۱۵ ]
    • Tamana
    • جمعه ۱ مرداد ۹۵
    نور می بارد
    من به یک نغمه ی ناخوانده به زیر تیرک
    من به یک‌باد نیاورده ی بوی گل و تو
    من به یک عطر نبوییده ی ناب
    خشنودم!
    نور می بارد
    آسمان آبیست
    زندگی جاریست.