تازه دارم میفهمم واقعا ما با همون ارتباطات کم و زیادی که داشتیم زنده بودیم،اینکه تو خیابون با خیال راحت قدم بزنی و به آدمایی که از کنارت رد میشن لبخند بزنی ،خرید کنی ، تو خیابون ساندویچ کثیف بخوری و هیچ ترسیم تو دلت نباشه که یه ویروسی هست که میتونه جونتو بگیره،اینکه وقتی عزیزاتو میبینی محکم بغلشون کنی .دلم برای همه چیز تنگ شده دلم برای یه زندگی عادی و روزمره داشتن هم تنگه ،حسرت به دل نمونیم امیدوارم.