خرداد ماه امسال

    ‌ خرداد ماهِ امسال من ،
بوی کاغذهای کاهیِ آن کتابِ نخوانده ای میدهد
که بی هیچ دلیلی سالها در طاغچه ی اتاق مانده بود،
این ماهِ خرداد من ، لبریز شد از طعم البالوهای شرقی و دانه های " بلوبری" و تمشک فرنگی ...
روزهایم مزه اتش میدهند ، شبهایم طعم شبنم ...
این ها از یاد نمیروند ، نمیروند ،
می مانند ، طعمشان زیر زبانم
می مانند...

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Tamana
    • پنجشنبه ۲۷ خرداد ۹۵

    نوشمک جانم تولدت با تاخیر مبارکا

    ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺴﺎﺯﺩ،
    ﭼﻪ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺷﯽ ﺩﺍﺷﺖ،
    ﭼﻪ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺍﯼ
    ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻫﺎ، ﺍﯾﻦ ﭼﺸﻢ ﻫﺎ
    ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯽ؟
    ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
    تولدت مبارک رفیق جانی


    پ.ن:

    +نارینکم خواهری تولدت مبارک دوستت دارم 

  • ۰
  • نظرات [ ۲ ]
    • Tamana
    • پنجشنبه ۲۷ خرداد ۹۵

    ضد حال خوردم

    می خواستم یکم خودشیرینی کنم به مامانم گفتم:

    مامان،داشتن بهترین دختر دنیا چه حسی داره؟!!

    گفت تجربه نکردم،نمیدونم...برو از مادربزرگت بپرس!../:

  • ۷
  • نظرات [ ۱۷ ]
    • Tamana
    • سه شنبه ۲۵ خرداد ۹۵

    بازی بی معنی

    خواهر کوچکم از من پرسید:
    پنج وارونه چه معنا دارد...؟
    من به تندی گفتم...
    این سوال است که تو میپرسی؟
    پنج وارونه دگر بی معناست...
    خواهر کوچک من ساکت ماند...
    و سوالش را خورد
    دیدم از گوشه ی چشمش نم اشکی پیداست...
    بغلش کردم و آرام گرفت..
    او به آرامی گفت که چرا بی معناست...؟
    من که در همهمه ی داغ سوالش بودم...
    از دلم ترسیدم...
    من که معصومیت بغض صدایش دیدم...
    به خودم می گفتم:
    اگر اوهم یک روز...
    وارد بازی این عشق شود...
    مثل من قهوه ی تلخ عاشقی خواهد خورد....
    توی فنجان نگاهش ماندم...
    مات و مبهوت فقط میگفتم:
    بخدا بی معناست...
    پنج وارونه غلط ها دارد...
    تو همان پنج دبستان خودت را بنویس...
    پنج وارونه ی ما یک بازیست...
    بازی ای بی معنیست...
    تو همان پنج دبستان خودت را بنویس.

  • ۱
  • نظرات [ ۱ ]
    • Tamana
    • سه شنبه ۲۵ خرداد ۹۵

    میشه یعنی؟

    گفتم:برمی گردی؟ 



    فقط خندید 



    اشک توی چشمام حلقه زد 



    سرمو پایین انداختم 



    دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد



    گفت:میری؟



    گفتم:آره



    گفت:منم بیام؟



    گفتم:جایی که من میرم جای 1 نفره نه 2 نفر 



    گفت:برمی گردی؟ 



    گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره 



    من رفتم اونم رفت ولی اون مدتهاست که برگشته 



    و با اشک چشماش خاک مزارمو شستشو میده

  • ۳
  • نظرات [ ۷ ]
    • Tamana
    • دوشنبه ۲۴ خرداد ۹۵

    هوای مردانگی شان را باید داشت....

    ﻫﯽ ﺩﺧﺘﺮ
    ﺑﯿﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺭﺍﺯﯼ ﺭﺍ ﺏ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﻢ
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    ﻫﯿﺲ ﻧﺘﺮﺱ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﺭﺍﺯﺷﺎﻥ ﺭﺍ
    ﺑﺮﻣﻼ ﮐﺮﺩﻡ
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ
    ﺩﺭﺩﺩﻝ ﮐﺮﺩﻥ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ
    ﺧﻮﺏ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ...
    ﻓﻘﻂ ﺑﻠﺪﻧﺪ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍﭘﺮﺕ ﮐﻨﻨﺪ
    ﭘﺴﺮﻫﺎ ﺍﺷﮑﻢ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ !!!
    ﻣﯿﺘﺮﺳﻦ ﻣﺮﺩﯾﺸﺎﻥ ﺯﯾﺮ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﺮﻭﺩ !!
    ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ..
    ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺟﺮ ﺯﻧﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ...
    ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺑﯽ ﻣﻌﺮﻓﺘﻨﺪ ...
    ﺣﺮﻑ ﺑﺪ ﻣﯿﺰﻧﻦ ...
    ﺑﺎﺯﯼ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ...
    ﺍﻣﺎ ﺗﻘﺼﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ...
    ﮐﺴﯽ ﺍﻭ ﺭﺍﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﻧﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩﻩ !!!
    ﮔﻞ، ﺳﺮ ﺑﻪ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﻧﺰﺩﻩ !
    ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﻧﺒﻮﺳﯿﺪﻩ
    ﺍﻭﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺑﻮﺳﻪ، ﺳﯿﻠﯽ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺎﺷﺪﻣﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ
    ﻗﻮﯼ ﺑﺎﺷﺪ !!
    ﺩﺧﺘﺮﮎ .....
    ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻧﻤﯿﺸﮑﻨﻨﺪ !!!
    ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﮐﯽ ....
    ﻣﯿﺸﻨﻮﯼ؟؟؟؟، !!
    ﺗﻪ ﺻﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﯾﺴﺖ ﺑﯽ ﺻﺪ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺁﻏﻮﺵ ﺳﺎﺩﻩ
    ﻗﻠﺐ ﻫﺮﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍﻣﯿﺸﻮﺩ ﺏ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩ !
    ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﻦ
    ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ
    ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﯾﺾ ﺍﺳﺖ
    ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻧﯿﺴﺖ
    ﺣﺲ ﮐﺮﺩﯼ ؟ !!!؟؟؟
    ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﯿﺴﺖ ﭘﺪﺭﺕ ﭼﻘﺪﺭ ﭘﯿﺮ ﺍﺳﺖ
    ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺩﺳﺘﺎﯾﻪ ﻇﺮﯾﻒ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﺖ ﭘﺴﺮﻭ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﻦ
    ﻧﻪ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺯﺑﻮﻥ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺩﻝ ﻣﺮﺩﻭﻧﺸﻮ ﺑﺸﮑﻨﯽ ...
    ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﻣﺮﺩﻭﻧﮕﯿﺶ ﺑﺪ ﺟﻮﺭ ﺏ ﺁﻏﻮﺵ ﻭ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﺗﻮ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ
    ﺩﺍﺭﻩ .....


  • ۴
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • Tamana
    • جمعه ۲۱ خرداد ۹۵

    رفیق ناباب من

    گونه هایت خیس است ؟
    باز با این رفیق نابابت ،
    نامش چه بود ؟ هان ! باران …
    باز با “باران” قدم زدی ؟
    هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست
    برای تنهایی ها
    همدم خوبی نیست برای درد ها
    فقط دلتنگی هایت را
    خیس و خیس و خیس تر میکند …

  • ۲
  • نظرات [ ۳ ]
    • Tamana
    • جمعه ۲۱ خرداد ۹۵

    چنین جایی را سراغ دارید؟

    در پی کافۀ دنجی هستم
    ته یک کوچۀ بن بستِِ فراموش شده

    که در آن، 
    یکنفر از جنس خودم
    دست و دلبازانه،
    از خودش دست بشوید گهگاه...

    و حواسش به فراموش شدنها باشد...

    کافه ای با دو سه تا مشتری ثابت و معتاد به آه...

    کافه ای دود زده با دو سه تا شمعِ نه چندان روشن...

    و گرامافونی
    که بخواند: 
    "گل گلدون...
    بوی موهات...
    ای که بی تو خودمو..."

    و تو یکمرتبه احساس کنی،
    کافه، 
    یک کشتی طوفانزده است،
    وسط خاطره هایی 
    که تو را می بلعند...


  • ۴
  • نظرات [ ۹ ]
    • Tamana
    • جمعه ۲۱ خرداد ۹۵

    همیشه باش:)

    میان تمام تلاطم های این زندگی فقط همین بس که میدانم

    هستی . . .

    همیشه . . .

    همین جا . . .

    درست در کنار من !خدای مهربانم...

  • ۱
  • نظرات [ ۳ ]
    • Tamana
    • جمعه ۲۱ خرداد ۹۵

    روزه بدون نماز مثه قورمه سبزی بدون پیازه

    مکالمه منو مامانم:
    _مامان میشه روزه بگیرم ولی نماز نخونم؟
    +(باخنده) حرفا میزنیا روزه بدون نماز مثه قرمه سبزی بدون پیازه!



    منم قانع شدم اومدم تو اتاقم .الان بعضیا با تمسخر بعضیا با تعجب بعضیام با خنده میگن توعه خرس گنده نماز نمیخونی؟خب نه نمیخوندم تا قبل از اینکه امروز بیاد نمیخوندم 
    میدونم خدایا خیلی بدم خیلی وقته فراموشت کردم ولی تو که مهربونی همه بنده هاتو ببخش ببخششون که فراموشت کرده بودن و مسیرشونو گم کردن ماها عادت داریم به این توبه های پایان ناپذیر همش میگیم خدا این اخرین باره ولی گناهامون تمومی نداره (دارم به خودم میگم منظورم شخص خاصی نیست) ولی بیاید به خدا قول بدیم که این ماه رمضان دلامونو قلبامونو خدایی کنیم و مسیر واقعیمونو پیدا کنیم ....

    التماس دعا بچه ها

    +انقدر ظاهر بین نباشیم تا یکیو میبینیم موهاش یکم بیرونه و رنگ شاد پوشیده نگیم توام روزه میگیری مگه؟(ماجرایی که میدونم تو این ماه واسه منم زیاد اتفاق میفته)مهم خودشه که قبولم کنه :)

    +از خدا خجالت میکشم که انقد بد شدم
    +اخر گرفتمش اونقدرام سخت نیست فقط باید بخوای


  • ۴
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • Tamana
    • سه شنبه ۱۸ خرداد ۹۵
    نور می بارد
    من به یک نغمه ی ناخوانده به زیر تیرک
    من به یک‌باد نیاورده ی بوی گل و تو
    من به یک عطر نبوییده ی ناب
    خشنودم!
    نور می بارد
    آسمان آبیست
    زندگی جاریست.