امروز کلا همه جا خیلی شلوغ پلوغ بود از مدرسه و مسجد بگیر تا ادارات و ....
به قول معروف انگاری همه اومده بودن که خودشون گشورشونو بسازن و الکی مثلا خودشون نمایندشونو انتخاب کنن!!
والا من نمیدونم واقعا اینطوریه یا گاهی .... بیخیال 
عده ای میگفتن ما نمیخایم شناسناممون مهر بخوره و افتخار میکردن که سفیده و عده ای میگفتن باید رای داد یه رای هم یه رایه و سرنوشت ساز...
حالا کل کل کوتاهشون شده بود یه دعوایی واسه خودش!!!

بعضیا میگفتن فقط مهر بخوره تو شناسناممون و خالی میندازیم
بعضییام اون وسط همچین با دقت زوم کرده بودن رو لیست که انگار دارن آپلو هوا میکنن. وعضی بود واسه خودش اون وسط یکیم مثه من وایساده بود (چیکـــــــــ چیکــــــــــــ )عکس میگرفت تازه کلیم برا خودم ذوق میکردما بیا و ببین....خیلی خوب بود حس عکاسا بهم دست داده بود:) اومدم خونه دیدم بــــــــــــــه چقـــــــد من عکسای خوبی گرفتم اصن روم شد  کسی نشون بدم خخخخخخ

از اون پیرمردی که رو ولچر نشسته و دوساعته تو صفه و پسرشم تند تند ب ساعتش نگا میکنه و یه چش غره بهش میره عکس گرفتم تا انگشای رنگی و شناسنامه های مهر خورده و بچه هایی که همچون با تعجب و هیجان زل زدن بودن ب بقیه بیا و ببین

خیلی خوب بود.... بعد مدتها تونستم برم به علایقم برسم 

+من عاشق عکاسیم ولی زیاد عکس نمیگیرم عکسامم خوب نمیشن دیگه

+این اولین نوشته خودمه  امیدوارم خیلی بد نبوده باشه