امشب از اون شبای سخته خودمو تو قفس تنگ و تاریک پتوم حبس کردم و دارم از گرما خفه میشم با اینکه در اتاق بستس دوست دارم بیشتر خودمو مخفی کنم مبادا صورت خیسم و مژه های نمدارم بنگرانی و ترحم و مهربونی و هر حس مسخره دیگه ای رو به کسی القا کنه ....
برای چندمین بار افسوس میخورم که پسر نیستم مطمنن اگه پسر بودم الان خونه نبودم یه جای خیلی دور بودم تو هوای آزاد و فارق از غرور کاذب مردونه زار میزدم واقعا یه شب مزخرفه خیلی بدم شاید فقط یه خواب ابدیه که میتونه آرومم کنه.

پ.ن :
+اینو دیشب زیر پتو در حالی که داشتم خفه میشدم تو گوشیم نوشتم
+وقتی آدم دلش پره فقط میخاد بنویسه 
+نوشتن خیلی آرومم میکنه خیلییییی