۱۳۰ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

نمفهممااااا

  • ۱
  • نظرات [ ۲ ]
    • Tamana
    • يكشنبه ۱۵ آذر ۹۴

    واگیرم...

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • Tamana
    • يكشنبه ۱۵ آذر ۹۴

    دلم میخاد...

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • Tamana
    • يكشنبه ۱۵ آذر ۹۴

    دوباره دلم

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Tamana
    • يكشنبه ۱۵ آذر ۹۴

    خیلی ترش بود...

  • ۱
  • نظرات [ ۱ ]
    • Tamana
    • يكشنبه ۱۵ آذر ۹۴

    اعصاب چیست

  • ۲
  • نظرات [ ۴ ]
    • Tamana
    • جمعه ۱۳ آذر ۹۴

    بخونید حتما...

    جالبه بخونید حتما...بخونید که از ماست که بر ماست...

    بخونید عینکمون رو بد نیست گاهی جا به جا کنیم...

    ... یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد.

    هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند.

    هیچ انجمنی با پسوند «... مردان» خاص نمیشود. مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی

    ندارند. این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان

    می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است.

    یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند.

    وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مرد هایی که دوستمان

    داشتند ولی رفتند...


    یکی از همین مرد های همیشه خسته.

    از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند.

    مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل...

    همه از مرد ها توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند.

    پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از اینها نباشند... 

    ما هم برای خودمان خوشیم!

    مثلن از مردی که صبح تا شب دارد برای در آمد بیشتر برای فراهم کردن

    یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می زند،

    توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویولون بزند

    و از مردی که زیر پنجره مان ویولون می زند توقع داریم که

    عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد.

    توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند،

    زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند،

    خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای

    بد مزه ما را با اشتیاق بخورند و با ما مهمانی هایی که دوست

    داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست داریم دوست داشته باشند و دوست های دوران

    مجردیشان را فراموش کنند و نان استاپ توی جمع قربان صدقه مان بروند و هیچ زن

    زیباتری را اصلن نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند!

    مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بیایید قبول کنیم.

    مرد ها صبرشان از ما بیشتر است. وقت هایی که داد میزنند

    وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت هایی که چکشان

    پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب

    به خیر را نمیدهند وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفششان کثیف است

    تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین.

    و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را دوست دارند.

    دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای

    زیبایی ام میخواهد،  در حالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی... مرد ها همه

    دنیایشان همین طوری است. ساده و منطقی... درست بر عکس دنیای ما. 

    بیایید بس کنیم. بیایید میکروفون ها و تابلوهای اعتراضیمان را کنار بگذاریم.

    من فکر میکنم مرد ها، واقعن مرد ها، انقدر ها که داریم نشان میدهیم

    بد نیستند. مردها احتمالن دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش

    داشته باشند. فقط همین.

    کمی آرامش در ازای همه فشار ها و استرس هایی که برای

    خوشبخت کردن ما تحمل میکنند. کمی آرامش

    در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم...

    بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند،

    تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.

  • ۱
  • نظرات [ ۳ ]
    • Tamana
    • جمعه ۱۳ آذر ۹۴

    بیشترین جایی که بودم

    بــــیشتــرین جایــــے که بــــودَمــْْْْْ تـــــْْْْو خـــودَمــْْْْْ بــــْود ..

  • ۱
  • نظرات [ ۱ ]
    • Tamana
    • جمعه ۱۳ آذر ۹۴

    دنیای مجازی

    یه روز تو پارک نشسته بودم داشتم تو گوشی لاینمو چک میکردم


    یه پسر 5 6 ساله امد گفت داداش یه ادامس



    میخری

    گفتم همرام پول کمه ولی میخوای بشین کنارم الان دوستم میاد میخرم


    گفت باشه نشست


    بعد مدتی گفت:داداش داری چیکار میکنی


    گفتم تو فضای مجازی میگردم


    گفت اون دیگه چیه؟


    خواستم جوابی بدم که قابل درک یه بچه ی 5 6 ساله شه


    گفتم فضای مجازی جایه که نمیتونی چیزی لمس کنی ولی تمام رویاهاتو اونجا میسازی


    گفت داداش فضای مجازیو دوس دارم منم زیاد میرم


    گفتم مگه اینترنت داری


    گفت نه داداش


    بابام زندانه نمیتونم لمسش کنم ولی دوسش دارم


    مامانم صبح ساعت 6 میره سره کار شب ساعت 10 میاد که من میخابم نمیتونم

    ببینمش ولی دوسش دارم


    وقتی داداشی گریه میکنه نون میریزیم تو اب فک میکنیم سوپه


    تاحالا سوپ نخوردم ولی دوسش دارم


    صب خواهرم میره بیرون چون پول نداریم میگن تن فروشی میکنه ولی نمیفهمم وقتی

    میاد خونه تنش سر جاشه


    من دوس دارم درس بخونم دکتر بشم ولی نمیتونم مدرسه برم باید کار کنم


    مگه این دنیای مجازی نیست؟؟؟


    اشکامو پاک کردم


    نتونستم چیزی بگم


    فقط گفتم اره عزیزم دنیای تو ، مجازی تر از دنیای منه!

  • ۲
  • نظرات [ ۲ ]
    • Tamana
    • جمعه ۱۳ آذر ۹۴

    طرز صدا کردن زمانی که غذا امادس

    طرز صدا کردن زمانی که غذا آماده است:
    تخم مرغ:
    عزیزم الهی مادر فدات بشه بیا غذا حاضره۰

    کوکو:
    عزیزم غذا آماده است.

    خورشت:
    بیا دیگه غذا یخ کرد.

    مرغ:
    ما الان میخوریم جمع میکنیم ها .
    اومدی اومدی!!!!

    کباب:
    اصن صدا نمیکنن!!!!
    بعد میگن هر چی صدا کردیم نیومدی!!!! 

  • ۲
  • نظرات [ ۲ ]
    • Tamana
    • جمعه ۱۳ آذر ۹۴
    نور می بارد
    من به یک نغمه ی ناخوانده به زیر تیرک
    من به یک‌باد نیاورده ی بوی گل و تو
    من به یک عطر نبوییده ی ناب
    خشنودم!
    نور می بارد
    آسمان آبیست
    زندگی جاریست.